حراج را می توان بیشتر به عنوان یک فرایند اجتماعی تصور کرد تا یک رویداد. حراج ها نوعی تجارت باستانی هستند، بازارهای پرتحرک و فعالیت های اقتصادی گسترده ای را به خود اختصاص می دهد. حراج های هنری قرن بیستم مکانی برای دیدن و فرصتی برای تماشای یک منظره ، یک مسابقه تازه برگزار شده است. سالن فروش ، عرصه ای است که هنر و پول آشکارا با هم ترکیب شده و از هم جدا می شوند . حراج های هنری مکان هایی خارق العاده هستند و به خوبی تبلیغ می شوند. افراد شیک پوش و افراد مشهوری در حراج دیده می شوند، فروشندگان و مشاوران پیشنهادات قابل توجهی ارائه می دهند .

ساختار طبیعی بازار حراجی ها به این ترتیب است که در سطح بین المللی مرزهای خود را بسوی آثار هنری پرارزش پیش می برند و در سطح داخلی به سراغ آثار هنری با ارزش کمتر، مانند هنر دکوراتیو، می روند. حراجی های بزرگ با این منطق سازگارند. گالری ها وظیفه فرهنگی دارند، زیرا به حمایت از هنرمندانی می پردازند که شهرت چندانی ندارند، اما حراج پدیده ای کاملا تجاری است و بخشی از آثار هنری را عرضه می کند که از پیش بازار قرص و محکمی دارند.

خرید در حراج مناسب کسی است که بازار را به خوبی می شناسند، ذهن اقتصادی قوی و عشق رقابت دارند، می دانند چه می خواهند و به سرعت تصمیم می گیرند. در حراجی های لندن و ساتبیز گران ترین کارها در فروش های عصرانه چکش می خورند . در فروش روزانه شاید آثار درجه یکی هم وجود داشته باشند اما بیشتر به درد مخاطب عام تر می خورد. همه آثاری که در کاتالوگ حراج آمده بین ۳ تا ۶ روز قبل از فروش به نمایش گذاشته می شوند.

بازار حراج هنر تحت سلطه دو حراج سنتی است ، Christie’sکریستیز ، در ۱۷۶۶ تاسیس شد ، و Sotheby’sساتبیز ، در ۱۷۴۴ تاسیس شد. این خانه ها در بازار دارای یک حق انحصاری هستند و ۹۰٪ سهم بازار هنر بین المللی دارند. از نظر تاریخی ، حراج خصوصی  کریستیز تمرکز خود را بر روی فروش اشیا مختلف هنری گذاشته است ، در حالی که ساتبیز پرفروشتر بوده است. این موارد شامل فروش سال ۱۹۹۶ می شود از املاک ژاکلین کندی ، که ۳۴ میلیون دلار درآمد داشت ، و فروش املاک دوک و دوشس ویندزور که در سال ۱۹۹۸ بیش از ۲۳ میلیون دلار انجام شد. ”

از سال ۲۰۰۷ به بعد حراجی های بسیاری جهت بازار هنر معاصر گسترده شده است. هر دو حراج کریستیز و ساتبیز در بازار هنر معاصر  نیز بسیار قدرتمند هستند. طبق پیش بینی ها ، اعتقاد بر این است که کریستیز بهترین حراج و تحول دیگری در بازار هنر است و باعث گسترش حراج های هنری شده است. کریستیز دارای دفاتر اصلی در لندن و نیویورک است و تا کنون نیز با ۸۵ شعبه دیگر در ۳۳ کشور دنیا به فعالیت خود ادامه داده است. این حراجی همچنین شعبه‌ای در‌ امارات برای خرید و فروش آثار هنرمندان خاورمیانه دارد.گفته می‌شود کریستیز سالانه چیزی حدود ۴ میلیارد دلار درآمد دارد و حدود ۴۰ درصد از فروش آثار هنری جهان در این حراجی صورت می‌گیرد. حراجی انگلیسی ساتبیز، پس از ۳۱ سال فعالیت به عنوان شرکت سهامی عام در بازار بورس نیویورک، به مالکیت بخش خصوصی سپرده شد. این مرکز دارای ۹۰ دفترکار در ۴۰ کشور دنیا است و در سال ۲۰۱۱ م با مجموع فروش ۸/۵ میلیارد دلاری، به عنوان یکی از موفق‌ترین خانه های حراجی های آثار هنری دنیا مطرح شد.
دفتر خاورمیانه حراج ساتِبیز، در قطر واقع شده است که در سال ۲۰۱۶ م هنرمندان ایرانی فروش بسیار قابل توجهی در این حراجی را از آن خود کردند. براساس گزارش‌های خود این مجموعه در لندن سالانه حدود دومیلیارد دلار فروش دارد. کریستیز و ساتبیز حراجی هایی اند که برند شده اند و ارزش افزوده ایجاد می کنند. حراجی های عصرگاهی آنها قیمت هایی در خود تیتر روزنامه ها ایجاد می کنند که باعث شهرت آثار برخی از هنرمندان معاصر می شوند. این دو حراج فروش آثار هنری بالای یک میلیون دلار در انحصار آنهاست. در سال ۲۰۰۶، ۸۱۰ اثر هنری هر نوع هنر، و نه فقط هنر معاصر با قیمتی بیش از یک میلیون دلار در حراجی فروخته شدند؛ از میان آنها ۸۱۰ اثر در یکی از دو حراج ذکر شده فروخته شدند. دو حراجی دیگر، فیلیپ دوپوری و بنهامز برای فروش های بالا رقابت می کند، اما برندینگ قدرتمند دو حراج دیگر را ندارند.

حراج معمولا ارزش و مالکیت را تعریف می کند. دلایل مختلفی برای حراجی ها وجود دارد. مهمترین دلیل این است که روش های معمول قیمت گذاری در بازاری مثل هنر معاصر که در آن آثاری منحصر به فرد عرضه می شوند، کارآمد نیستند. یک حراجی به جای ارزش گذاری توافقی فعالیت های هنری، از رقابت و طمع برای دستیابی به بالاترین قیمت ها استفاده می کند. همچنین حراجی ها راهی ساده برای خرید یک اثر از یک هنرمند داغ فراهم می کند. ممکن است خرید یک اثر از یک هنرمند داغ نیازمند ارتباطات، خریدهای قبلی و صرف وقت زیاد در یک فهرست انتظار باشد. رسانه ها نیز توجه ویژه ای به حراجی ها دارند و تمرکز آنها روی مواد فروخته شده بسیار کم است.

  • نویسنده : ونوشه شکری