به گزارش «ثروت» به نقل از وب‌سایت «هایپرآلرژیک»؛ درحالی‌که به مجموعه عظیم و رنگارنگ ۵۰ بادکنک بادی غول‌پیکر که نقطه مرکزی نمایشگاه «جف کونز» اثر سی‌جی هندری را تشکیل می‌داد خیره شده بودم، نگهبانی به نام «تیم» به من هشدار داد: «فقط چند ثانیه تا پایان سکوت باقی مانده» لحظاتی بعد، همان‌طور که او پیش‌بینی […]

به گزارش «ثروت» به نقل از وب‌سایت «هایپرآلرژیک»؛ درحالی‌که به مجموعه عظیم و رنگارنگ ۵۰ بادکنک بادی غول‌پیکر که نقطه مرکزی نمایشگاه «جف کونز» اثر سی‌جی هندری را تشکیل می‌داد خیره شده بودم، نگهبانی به نام «تیم» به من هشدار داد: «فقط چند ثانیه تا پایان سکوت باقی مانده»

لحظاتی بعد، همان‌طور که او پیش‌بینی کرده بود، دو کودک خردسال همراه با یک بزرگسال، همگی با جوراب، وارد اتاقی سفید با کف‌پوش فومی شدند. کودکان بی‌معطلی به سمت یکی از لوله‌های بزرگ و صورتی‌رنگ بادی که روی زمین قرار داشت هجوم بردند و شروع به بالا رفتن از آن کردند. با هر تماس دست و پایشان با سطح بادکنک‌ها، صدای جیرجیر و خش‌خش وینیل سکوت را در هم شکست. بزرگسال از «تیم» خواست تا از آن‌ها عکس بگیرد و سپس خودش نیز به کودکان پیوست. آن‌ها در میان پیچ‌وخم‌های آبی و سفید بادکنک‌ها مشغول بازی و جست‌وخیز شدند.

به‌تدریج بازدیدکنندگان بیشتری وارد شدند و خود را در فضای پر از بادکنک‌های عظیم غرق کردند. اتاق به‌زودی پر شد از فریادهای شادی و خنده‌های بی‌وقفه، و بادکنک‌ها با حرکت جمعیت متنوعی که در فضا چرخ می‌زدند، بالا و پایین می‌رفتند و می‌لرزیدند.

این نمایشگاه که در انباری نسبتاً ساده در خیابان گُلد ۵۰، واقع در محله وینیگر هیل بروکلین برگزار شده بود، تفسیری طنزآمیز و اغراق‌آمیز از مجسمه‌های بادکنکی مشهور جف کونز ارائه می‌کرد؛ فضایی رنگارنگ و پر از باد، گویی مستقیماً از رویاهای عجیب‌وغریب یک دلقک بیرون آمده باشد. این نمایشگاه تعاملی هر روز از ساعت ۱۰ صبح تا ۵ بعدازظهر تا ۲۰ آوریل به‌صورت رایگان برپا بود، اما ورود به آن بر اساس اولویت حضور و تشکیل صف انجام می‌شد. این موضوع باعث ایجاد صف‌های طولانی با زمان انتظاری حدود یک ساعت یا بیشتر برای بازدیدی ۱۵ دقیقه‌ای شده بود.

اگرچه اثر اصلی نمایشگاه، این نصب عظیم و قابل‌صعود در مرکز سالن بود، اما نمایشگاه شامل ۹ نقاشی هایپررئالیستی از بادکنک‌ها نیز می‌شد که قیمت آن‌ها بین ۴۸,۹۹۰ تا ۲۲۰,۰۰۰ دلار بود. بر اساس اطلاعات وب‌سایت هنرمند، تمام این نقاشی‌ها به فروش رفته‌اند. همچنین یک مجسمه رزینی سه‌فوتی با قیمت ۸۵,۰۰۰ دلار (که آن هم فروخته شده) و چاپ‌های محدود با قیمت ۷۹۰ دلار (که همگی به فروش رفته‌اند) در نمایشگاه ارائه شده بود.

عرضه آثار این نمایشگاه به آثار هنری محدود نمی‌شد. فضایی شبیه به یک جاذبه کارناوالی، مجموعه‌ای از اقلام یادگاری مانند روسری‌های ابریشمی ۲۴۵ دلاری، بسته‌های بادکنک ۴۵ دلاری، مگنت‌های ۱۵ دلاری و نشان‌های مینایی ۱۰ دلاری را نیز در اختیار بازدیدکنندگان قرار می‌داد.

ویژگی برجسته این نصب و کل نمایشگاه، جذابیت فوق‌العاده آن برای عکاسی و اشتراک‌گذاری در شبکه‌های اجتماعی بود؛ ویژگی‌ای که در آثار پیشین هندری نیز بارها دیده شده است. او پیش‌تر فضاهایی مانند اتاق‌هایی با طرح‌های رنگی پنتون چین‌خورده، استخری المپیکی در دل کویر لاس‌وگاس و هزارتویی بادی الهام‌گرفته از آثار رورشاخ خلق کرده بود. مانند پروژه‌های قبلی‌اش، «جف کونز» نه‌تنها یک نمایشگاه، بلکه تولیدی پیچیده و کامل بود که نیاز به مراقبت و نگهداری روزانه توسط تیمی از کارکنان داشت. (هنرمند از افشای بودجه پروژه خودداری کرد و وقتی درخواست مصاحبه شد، تیم روابط عمومی‌اش اعلام کرد که او «دیگر مصاحبه نمی‌کند»؛ پاسخی که با فضای باز و دوستانه آثارش در تضاد به نظر می‌رسید.)

«دیلون هرباتل»، مدیر استودیوی هنرمند، توضیح داد که این نصب هر شب تمیز می‌شود؛ فرآیندی که ۵ تا ۶ ساعت طول می‌کشد و شامل خالی کردن و باد کردن مجدد هر بادکنک به‌صورت جداگانه است. او افزود: «ما از رنگ‌ها برای هدایت کار استفاده می‌کنیم.» همچنین، از آنجا که بادکنک‌ها به‌مرور هوا از دست می‌دهند، هر چند روز یک‌بار دوباره باد می‌شوند.

وقتی از او پرسیدم آیا تاکنون حادثه‌ای رخ داده است، «هرباتل» گفت که چند مورد زمین خوردن اتفاق افتاده، اما خوشبختانه کسی آسیب ندیده است. او با خنده اضافه کرد: «کودکان پرجنب‌وجوش‌اند و بادکنک‌ها هم همین‌طور!»

بازدیدکنندگان نمایشگاه تنها کودکان نبودند. «ریکینا بروکس»، ۳۸ ساله، که به‌همراه خواهر کوچک‌ترش و سه نوجوان از بستگانش به نمایشگاه آمده بود، گفت این تجربه‌ای سرگرم‌کننده بود که ارزش ۴۰ دقیقه انتظار در صف را داشت. او ابتدا تصور می‌کرد نمایشگاه فقط برای کودکان خردسال طراحی شده است، اما پس از تجربه آن گفت: «کودک درونم را آزاد کردم!» هرچند اعتراف کرد که بالا رفتن از ارتفاع زیاد بادکنک‌ها کمی برایش ترسناک بود.

 

  • نویسنده : ونوشه شکری