پول همه چیز دنیای معاصر را پیچیده می کند و روی همه ناظران تاثیر می گذارند. بیشتر دلالان دوست ندارند در مورد فرایند تعیین قیمت صحبت کنند؛ درست مثل اصطلاح «دلال» صحبت درباره قیمت گذاری در دنیای هنر باعث می شود که تجارت هنر به عنوان یک تجارت روزمره به نظر برسد. می توان نقش های دلالان را اینگونه خلاصه کرد: فراهم کردن امکان خرید آثار توسط مشتریان، کمک به هنرمندان برای مطرح شدن و حمایت مالی و احساسی از هنرمندان.

پول است که به عنوان نیرو محرکه برای ایفای این نقش ها عمل می کند، اما دلال تظاهر می کند که پرداخت ها برایش مهم نیستند.پرداخت مبلغ آثار فقط فرایندی ضروری برای جبران کارهای انجام شده توسط هنرمند و دلال است.هر اثر قیمت خاص خود را دارد . این رقم چگونه  تعیین می شود؟ واضح است که این رقم ارتباطی با هزینه های صرف شده ندارد. سود اولین گزینه ای نیست که دلال هنگام قیمت گذاری در نظر می گیرد. مسئله مهم تر چیزی است که اقتصادانان به آن«سیگنال دادن» می گویند. وقتی در بازاری اطلاعات محدود و معمولا غیرقابل اعتمادند، اولین قاعده این است که سطح قیمت آثار بیانگر اعتبار هنرمند، جایگاه دلال و جایگاه خریدار بالقوه آثار است. قیمت ها نشانگر اندازه اثر، و نه کیفیت و ارزش هنری آن هستند . این مسائل ساده بنظر می رسند، اما این طور نیست. سطوح قیمت مختلف برای آثار مختلف هنرمند باعث می شود که به نظر برسد آثار او انسجام ندارند، به همین دلیل همه آثار باید با اعتبار یکسان ارائه شوند. هرگاه قضاوت در مورد کیفیت اثر دشوار است، قیمت ها بر اساس اندازه اثر تعیین می شوند تا خریدار نسبت به خرید خود اطمینان بیشتری داشته باشد. امروزه این نظامی در صنعت هنرهای تجسمی بخصوص بخش آوانگارد وجود دارد. در زمانه بازاریابی و وسوسه گری و سرگرمی، بهره مندی اقتصادی از اعتبار و بدنامی، دریافت تولید انبوه و حضور همیشگی رسانه های جمعی،گونه ای از اقتصاد شهرت پدید آورده است .

 

بازار هنر معاصر

به دنبال رشد اقتصادی هنر در سال ۲۰۱۱، بازار هنرهای معاصر نیز ترقی کرد و درآمدش نسبت به ۲۰۰۹ تقریبا ده برابر شد. براساس تخمین آرت اکونومیک بازار هنر معاصر با ۳۵۱۰۸۰ معامله در سال ۲۰۱۱ به رقم ۹۵۵ میلیون دلار دست یافته است. رونق این بخش را می توان به خاطر مشارکت مجموعه دارانی دانست که در سال های اخیر سعی کردند تا آثاری را بخرند که با روحیه زمانه شان همخوان بوده است. در آغاز این دهه، بسیاری از عاملان بازار هنر نسبت به آثار جدید در تردید بودند. از دیدگاه نظری محض، باید همبستگی نزدیکی میان ارزش تاریخی – فرهنگی هنرمند و ارزش بازاری اش باشد. هر اندازه قیمت اثر بالاتر باشد نقشی که هنرمند در تاریخ هنر بازی می کند چشمگیرتر است. اما در واقعیت چنین نیست و فراوان بوده اند هنرمندان بزرگی که سخت می کوشیدند مورد ستایش بازار باشند. مشهورترین این نمونه ها ونسان ونگوگ است، اما می توانیم نمونه دیگری نیز به یاد آوریم؛ در دهه ۱۹۶۰ آثار دو سورئالیست بزرگ، رنه ماگریت و ماکس ارنست، از آثار تازه کاران جوان نیز قیمت کمتری داشت. در حالیکه امروز آثارشان دست کم ۵۰۰ هزار دلار قیمت دارد.

با این نمونه ها، به راحتی می توان فهمید که قیمت ها در در معرض تغییرات شدیدند. علتش آن است که قیمت هیچ عنصر عینی را مرجع قرار نمی دهد و ممکن است براساس تغییر سلیقه مصرف کنندگان که مشاهده شدنی هم نیست نوسانات پیش بینی ناشده داشته باشد. اما، حتی با فرض اینکه هیچ علتی در کار تعیین قیمت ها دخیل نیست، ناهمخوانی میان قیمت و کیفیت چگونه پدید می آید؟

پاسخ باورپذیر این است: زمانی بازار هنرمند رونق می گیرد که ارزش فرهنگی در نظام هنری پابرجا باشد. اعتبار شخصی هنرمند برای ستاره شدنش اهمیت فراوانی دارد؛ ارزش آثار ستاره های هنری را بالا می برد در عوض بازار آثاری را که اصالت ندارند انا به ظاهر به آثار اصیل می مانند کساد می کند. اعتبار در اثر اطلاعاتی به وجود می آید که مورخان هنری، منتقدان، کیوریتورها و دلال های هنری در اختیار می کذارند؛ این اطلاعات همگی برند هنرمند را بوجود می آورند. برای هنرمندان هویت برند در پیوند با دو عنصر تعریف می شود: هویت تاریخی و هویت سبکی

هویت تاریخی یکی از مهمترین دارایی های هنرمند است. هنرمند وقتی برند می شود که در نظام هنر از طریق منتقدان، جوایز، پاداش ها و کارنمای مهم در موسسات عمومی مشروعیت بدست آورد.

هویت سبکی از روی مجموعه ای از کدهای سبکی تعیین می گردد که هنرمند پیوسته براساس آنها تولید می کند. البته این تولید طی تکامل خلاقانه اش صورت می گیرد. هنرمند وقتی برند می شود که نامش ویژگی های اثرش را در تصور جمعی زنده کند. در این مرحله هنرمند هویت سبکی متمایزی دارد، در رقابت موجود به وضوح شناخته می شود و دلال او از قدرتی انحصاری برخوردار است. نکته ضروری دیگرامتیاز دادن به آثاری است که بر فضاهای خانگی مناسب اند و کنار گذاشتن آنهایی که بیش از اندازه بزرگ اند و در نتیجه فروش دوباره شان به خاطر تقاضای اندک خیلی سخت تر است. در واقع برای اندازه تابلو آستانه مشخصی وجود دارد (معمولا عرض ۱۵۰ سانتی متر) که بیش از آن بر قیمت اثر منفی می گذارد.گذشته از اندازه عامل دیگری باید مدنظر قرار داد موضوع است. در این مورد، توصیه می کنند به سراغ آثاری برویم که به سادگی شناخته می شوند، همان هایی که برند ویژه هنرمندند و بهتر آنکه منتشر شده باشند. معتبرترین آثار آنهایی هستند که در کارنماهای معتبر به نمایش درآمده اند، علاقه منتقدان را جلب کرده اند، در تک نگاری ها و نشریات برجسته آمده اند، یا بخشی از مجموعه های مهم خصوصی بوده اند یا در موزه ها به نمایش درآمده اند.

غیر از داده های عینی، جنبه های دیگری نیز هستند که تاثیر شگرفی بر قیمت های هنر معاصر می گذارند. از میان آنها باید به نفوذ منتقدان و رسانه ها اشاره کرد. اگر نقش برخی روشنفکران در موفقیت گروه های آوانگارد قرن بیستمی را در نظر بگیرید، به حتم عامل تازه ای نیست، اما کار منتقد حامی از نیمه دوم قرن بیستم اهمیت ویژه ای یافته است، زیرا منتقد نقش مدیریتی و پیشبردی شاخصی به خود گرفت است. هنرمند از طریق نظام جوایز به چهره ای عمومی تبدیل شده و دسترسی به مجموعه های معتبر خصوصی و کارنماهای بین المللی را برای خود تضمین می کند؛ در نتیجه، اعتبار یا بدنامی اش افزایش یافته و ارزش اقتصادی تولیدش بالا می رود. موزه های هنر معاصر عامل دیگری است که از اواخر قرن بیستم نفوذ رو به رشدی در بازار یافته اند. برخی از آنها که از حمایت دولتی یا خصوصی برخوردارند، نقش اساسی در تقدس بخشی به هنرمندان نوظهور و تعیین موفقیت اقتصادی شان ایفا می کنند.

  • نویسنده : ونوشه شکری