در دنیای هنر، موفقیت هنرمندان اغلب بهدلیل استعداد خارقالعادهشان نیست، بلکه ناشی از نیاز مصرفکنندگان به فرهنگ و نمادهای مشترک است. خلق ستارهها یا تبدیل هنرمند به نماد فرهنگی زمانی آغاز میشود که گروهی از مصرفکنندگان بهصورت اتفاقی یکی از هنرمندان همسطح را برمیگزینند و به آثارش توجه میکنند. از آن لحظه به بعد، آثار […]
در دنیای هنر، موفقیت هنرمندان اغلب بهدلیل استعداد خارقالعادهشان نیست، بلکه ناشی از نیاز مصرفکنندگان به فرهنگ و نمادهای مشترک است. خلق ستارهها یا تبدیل هنرمند به نماد فرهنگی زمانی آغاز میشود که گروهی از مصرفکنندگان بهصورت اتفاقی یکی از هنرمندان همسطح را برمیگزینند و به آثارش توجه میکنند. از آن لحظه به بعد، آثار او به یک سرمایهگذاری فرهنگی و هنری تبدیل میشود و خرید آثار هنریاش به بخشی از هویت فرهنگی این گروه تبدیل میشود. برای ورود به بازار جدی هنر، هنرمندان تازهکار باید از یک سلسلهمراتب سنتی عبور کنند. آنها معمولاً منتظر میمانند تا توسط یک دلال یا گالری ردهمتوسط کشف شوند. این دلالان که پایینتر از دلالان بزرگ و معروف قرار دارند، بهنوعی کلیدداران دنیای هنر معاصر محسوب میشوند. همکاری با آنها میتواند سکوی پرتاب هنرمند به جامعه حرفهای باشد. همچنین، نمایشگاههای موفق در این گالریهای ردهمتوسط ممکن است هنرمند را به آرتفرهای کمتر شناختهشده ببرد و در نهایت آثار او توسط مجلات هنری مورد بررسی و نقد قرار گیرد. با این حال، شکست در این مسیر بسیار رایج است. طبق آمار، از هر پنج گالری هنر معاصر، چهار گالری در پنج سال اول فعالیت خود شکست میخورند. همچنین، تنها یکی از دویست هنرمند به مرحلهای میرسد که آثارش در حراجهای مهمی مانند کریستیز و ساتبیز عرضه شود.
اگرچه هنرمندان اغلب درآمد کمی دارند، آنها معمولاً توجه کمتری به پول دارند و بیشتر به دنبال پاداشهای غیرمالی، مانند اعتبار و شناخت هنری هستند. این مسئله باعث میشود عرصه هنر پرجمعیت اما کمدرآمد باشد. درآمد اندک هنرمندان نمونهای از یک فقر ساختاری در این حوزه است. حتی با اینکه برخی هنرمندان درآمد بالایی کسب میکنند، میانگین درآمد آنها همچنان نسبت به سایر مشاغل پایینتر است. یکی از علل اصلی این فقر سیستماتیک، رفتار خود هنرمندان است. آنها اغلب به واسطه باورهای اجتماعی و اسطورههای هنری به این نتیجه میرسند که هرگز به اندازه کافی در هنرشان سرمایهگذاری نکردهاند. این باور باعث میشود تا درآمدی را که ممکن است از مشاغل دیگر کسب کنند، دوباره در فعالیتهای هنری صرف کنند. از آنجا که این سرمایهگذاریهای هنری اغلب عواید مالی مستقیمی برای آنها ندارد، هنرمندان در چرخهای تسلسلی قرار میگیرند که در نهایت منجر به از دست دادن فرصتهای مالی و فقیرتر شدنشان میشود. بسیاری از هنرمندان برای بقا به شغلهای دومی متوسل میشوند که با نوعی از هنر در ارتباط است، مثل تدریس هنر یا مشاغلی که ارزش فرهنگی دارند. این مشاغل اغلب درآمد کمی دارند، اما هنرمندان احساس میکنند که به دلیل محدودیتهای تخصصی، توانایی انجام مشاغل دیگر را ندارند. این وضعیت باعث میشود تا همچنان در مسائل اقتصادی دچار مشکل شوند.
در نهایت، این فرآیند پیچیده و پرفراز و نشیب است که تنها تعداد کمی از هنرمندان از آن عبور میکنند و به موفقیت چشمگیر میرسند. شاید زمان آن رسیده باشد که جامعه به جایگاه هنرمندان با دید جدیدتری نگاه کند. اگر ارزشهای هنری و فرهنگی را به عنوان بخشی از سرمایهگذاریهای اجتماعی در نظر بگیریم، میتوانیم آیندهای روشنتر برای هنرمندان ترسیم کنیم. این بازتعریف ارزش میتواند هنرمندان را از چرخهی تسلسلی فقر بیرون آورد و امکان شکوفایی آنها را فراهم کند.
- نویسنده : ونوشه شکری
Thursday, 21 November , 2024