در دل هر شهر، مناطقی هستند که گویی زمان در آن‌ها متوقف شده است. کوچه‌های باریک، خانه‌های خشتی، گنبدهای آجری و دیوارهایی که صدای پای نسل‌ها را در خود حفظ کرده‌اند. این‌ها همان بافت‌های تاریخی‌اند؛ سرمایه‌هایی که نه‌تنها نماینده گذشته‌اند، بلکه می‌توانند آینده‌ای متفاوت برای شهر رقم بزنند، البته اگر درست مدیریت شوند. امروزه دیگر […]

در دل هر شهر، مناطقی هستند که گویی زمان در آن‌ها متوقف شده است. کوچه‌های باریک، خانه‌های خشتی، گنبدهای آجری و دیوارهایی که صدای پای نسل‌ها را در خود حفظ کرده‌اند. این‌ها همان بافت‌های تاریخی‌اند؛ سرمایه‌هایی که نه‌تنها نماینده گذشته‌اند، بلکه می‌توانند آینده‌ای متفاوت برای شهر رقم بزنند، البته اگر درست مدیریت شوند.

امروزه دیگر نمی‌توان با دیدگاه موزه‌ای به بافت‌های تاریخی نگریست. این فضاها نمی‌توانند صرفاً در نقش ویترین‌هایی برای گردشگری باقی بمانند. اگر در آن‌ها زندگی جریان نداشته باشد، به‌تدریج به پیکره‌هایی بی‌جان تبدیل می‌شوند. رویکردهای نوین در مدیریت شهری، از جمله بازآفرینی شهری، به‌دنبال آن‌اند که این بافت‌ها را نه حفظ صرف، بلکه احیا و باززنده‌سازی کنند به نحوی که هم تاریخ بماند و هم زندگی ادامه پیدا کند.

نخستین گام در این مسیر، شناخت دقیق ساختار اجتماعی، فرهنگی و کالبدی بافت است. برنامه‌ریزی در این حوزه باید بر پایه درک پیچیدگی‌های این فضاها انجام شود. نمی‌توان با یک نسخه واحد برای تمام شهرها اقدام کرد. بافت تاریخی شیراز، با آن حیات اجتماعی در هم تنیده با آیین‌های مذهبی و سنتی، با بافت تبریز یا یزد متفاوت است. هرکدام نیاز به نسخه‌ای ویژه و درون‌زا دارند.

مداخلات نیز باید متناسب با هویت بافت طراحی شوند. گاهی تثبیت وضع موجود کفایت می‌کند، گاهی تطبیق کاربری بناها با نیازهای روز و در برخی موارد، احیای عملکردهای قدیمی در قالبی نو. آنچه اهمیت دارد، پرهیز از دخالت‌های مکانیکی، تخریب‌های خاموش و پروژه‌های بزک‌کاری است که ظاهر را حفظ می‌کنند ولی روح مکان را می‌کشند.

نکته کلیدی در تجربه‌های موفق جهانی، مشارکت مردمی است. اگر ساکنان احساس نکنند که بخشی از این روند هستند، اگر صدای آن‌ها شنیده نشود، هیچ برنامه‌ای «حتی اگر در ظاهر، طرحی بی‌نقص و چشمگیر باشد»، دوام نخواهد آورد. باید مدل‌هایی طراحی شوند که در آن مردم، مدیران شهری و کارشناسان حوزه میراث همگی سهم واقعی در تصمیم‌گیری داشته باشند.

هم‌زمان، تقویت قوانین حفاظتی، ایجاد نهادهای تخصصی برای مدیریت بافت‌های تاریخی، و تخصیص منابع مالی پایدار از دیگر ضرورت‌هاست. بی‌ثباتی نهادهای مسئول، نبود پایگاه داده دقیق و رویکردهای سطحی‌نگر در دهه‌های گذشته، باعث شده‌اند بسیاری از بافت‌های ارزشمند از دست بروند یا در وضعیتی بحرانی باقی بمانند.

با همه این چالش‌ها، بافت‌های تاریخی همچنان فرصتی نادر برای خلق مدل‌هایی متفاوت از توسعه‌اند. توسعه‌ای که ریشه در تاریخ دارد، ولی رو به آینده دارد؛ توسعه‌ای که بر خلاف تخریب، همزمان «می‌سازد» و «نگه می‌دارد».

امروز، بیش از هر زمان دیگر، باید نگاه‌مان را به این فضاها عوض کنیم. نه با حسرت به گذشته، بلکه با تعهد به آینده‌ای که در آن هویت، فرهنگ و زندگی دست در دست هم دارند.

 

  • نویسنده : ونوشه شکری