در سالهای گذشته نرخ بهره بانکی مقصد بسیاری از سرمایه گذاری ها بود تا جائی که تورم و رشد حجم نقدینگی بالاخره از قفس تک رقمی نگه داشته شدن رها شد و آثار تصمیم گیری های کلان و سیاست گذاری ها در نهایت خود را در تورم نشان داد. نرخ بالای بهره پول ها را از تولید به حبس شدن در بانک ها کشاند و این مسئله تنها رکود به همراه داشت و در اقتصاد رکود همراه تورم شد. در حال حاضر هزینههای تولید بالا رفته، مصرف خانوارها به دلیل افزایش قیمت ها کاهش پیدا کرده و در ابعاد کلان نیز مسئله کاهش شدید فروش نفت در کشور، درآمدهای دولت را با کاهش شدید و متعاقبا کسری بودجه روبرو کرده است. در این خصوص با دکتر فرشاد مومنی؛ استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی به گفت و گو پرداختیم.
تاریخ اقتصاد معاصر یاران
همانطور که از عنوان اعلامشده به وضوح برمیآید، هفته چهارم فروردین، فروکش کردن بخشهایی از حبابها را که در کانون مناسبات سوداگرانه ایران وجود داشتهاند، شاهد بودهایم. به اعتبار آنچه در اقتصاد سیاسی بینالمللی و اقتصاد سیاسی ایران در جریان است، مردم امیدوارند و انتظار دارند نظام تصمیمگیریهای اساسی کشور از مجموعه عواملی که در تاریخ اقتصادی معاصر ایران، دهه ۱۳۹۰ را به دهه از دسترفته تبدیل کرد و بیسابقهترین جهشها در نرخ تورم، ارز، سقوط تولید و سرمایهگذاری اتفاق افتاد، درس بگیریم و در ورود به دهه جدید، این درسها را موردعنایت قرار دهیم.
در کنار این روندهای امیدبخش، روندهای نگرانکنندهای نیز مشاهده میشود. این روندها، ناظر بر اظهارنظرهایی است که مسئولان کلیدی اقتصادی کشور، گاه و بیگاه مطرح میکنند. پیام محوری سخنانی که این افراد اظهار میکنند، این است که گویا ارادهای جدی وجود دارد تا در اقتصاد سیاسی ایران، در بر روی همان پاشنههایی بچرخد که در طی سه دهه گذشته چرخیده و قله فسادزایی، نابرابریزایی و از کارکردافتادگی، در نظامهای تصمیمگیری و تخصیص منابع و اجرایی را پدید آورد. این امر، نیروی محرکه اصلی ما برای باز کردن باب این گفتوگوست. از طریق همین جلسات، به اعتبار مطالبی که صرفا در چارچوب پاسداری از منافع غیرمولدها و رانتجوها و از این قبیل، از زبان مسئولان محترم صادر میشود، مکررا آنها را دعوت به مناظره کردیم. راهبرد آنها تا به امروز، سکوت بوده است. در برابر سکوت آنها که امیدوارند از طریق این سکوت، فراموشی حاصل شود، گفتهایم اگر مسئله، فقط خطاهای ذهنی و برداشتهای علمی یا کارشناسی نادرست ما یا آنهاست، مطرح کنند و اگر سیاستهای خودشان را قابل دفاع میدانند دفاع و در غیر این صورت، آن را متوقف نمایند. این شیوه استخوان لای زخم، برخورد سیاستزده و حرکت به سمت رویههای مبتنی بر جوسازی و فریبکاری، شایسته مسئولان کشوری در قواره ایران نیست. به اعتبار آنکه همه مسئولان کشور، خوشبختانه کم و بیش دست از انکار و تکذیب این واقعیت که اقتصاد، جامعه و اقتصاد سیاسی ایران با طیف پرتنوعی از بحرانها و چالشهاست، برداشتهاند و اصل این گرفتاریها را به رسمیت شناختهاند، بحث ما بر این است که از این فرصت استفاده کنیم.
در سطح اندیشه، گفته میشود تا زمانی که ما بنیانهای اندیشهای شکلدهنده این وضعیت نابسامان را شناسایی و با آنها برخورد فعال نکنیم، حوادث واقعه در بهترین حالت، اختلال جزئی و کوچک در روندهای فعلی ایجاد میکنند. اگر ما اصلاح بنیادی اندیشهای را در دستورکار قرار ندهیم وضعیت با استانداردی که بنده در کتاب «اقتصاد ایران در دوران تعدیل ساختاری» پیشبینی کرده بودم، پیش خواهد رفت از جمله بحثهایی که درباره آثار فاجعهساز برنامه تعدیل ساختاری در دهه ۱۳۷۰، مطرح و مشفقانه و خاضعانه به نظام تصمیمگیریهای اساسی کشور گوشزد و اشاره کردم این برنامه، پیشروی در باتلاق است. علت اینکه این مفهوم را انتخاب کردم، این است که در تصورات عامه وقتی میگوییم اقتصاد فروپاشیده، عوام ممکن است فکر کنند فروپاشی یک اقتصاد مانند فروپاشی یک ساختمان است. در لحظه T0 ساختمان وجود دارد اما در لحاظ T1 این ساختمان، فروریخته و دیگر وجود ندارد. مسئولان اساسی کشور باید این بلوغ اندیشهای را تا امروز فراگرفته باشند که فروپاشی اقتصاد اینگونه نیست بلکه فروپاشی اقتصاد این است که روندهای معطوف به توسعه، جای خود را به روندهای معطوف به اضمحلال میدهد. یعنی اینگونه نیست که ایران از صفحه روزگار پاک شده یا جمهوری اسلامی دچار مشکل شود، بلکه این دو میتوانند سر جای خودشان باشند اما کیفیت زندگی مردم به طرز فاجعهآمیزی رو به قهقرا بگذارد، سرنوشت تولیدکنندگان فاجعهآمیزتر شود و نابرابریها، فسادها و بحرانهای اخلاقی نیز شدت پیدا کند. ما به این وضعیت، فروپاشی میگوییم.
سازمان برنامه و بودجه را شفاف سازی کند
از نظر ما، وقتی رسما سازمان برنامه و بودجه در گزارش موسوم به برنامه یکساله دولت در سال ۱۴۰۰ به صراحت میگوید در نقطه عطف سال ۱۳۹۸، کل سرمایهگذاریهای انجامشده در کشور، حتی قادر به جبران استهلاک آن سال هم نیست، این امر بیانگر روند اضمحلال است. وقتی گزارشهای رسمی درباره روند تحولات مصرفهای مقداری خانوارها، در زمینه کالاهای اساسی، بهویژه مواد پروتئینی میگوید میانگین مصرف خانوارهای ایرانی از مصرف این مواد، به حدود ۱۰ درصد این رقم در سالهای جنگ رسیده، این یک روند معطوف به فروپاشی و اضمحلال است. این امر، فروریختن ساختمان به صورت عریان و قابل مشاهده نیست، اما بدتر از آن، مستهلکتر از آن و اصطکاکآفرینتر از آن است. وقتی گزارشهای رسمی سازمان برنامه و بودجه و وزارت صمت میگوید ما با سقوط وحشتناک در بنیه تولیدی روبهرو هستیم و دادههای حاصل از شاخص رابطه مبادله که قدرت چانهزنی بنیه تولیدی ما را در پهنه جهانی موردسنجش قرار میدهد، میگوید رابطه مبادله طی دو دهه گذشته، بین یک دوم تا یک سوم رقم مشابه در سال ۱۳۶۷ بوده و این سال، بدترین و ضعیفترین سال عملکرد اقتصاد ایران در ده سال اول بعد از پیروزی انقلاب است، اینها را نشانههای انحطاط و اضمحلال میدانیم و این امر، با فروریختن یک ساختمان متفاوت است. وقتی که ما از مفاهیمی مانند گذار خطرناک حکومت از دولت خامفروش به دولت آیندهفروش روبهرو هستیم؛ یعنی از سخن از این میرانیم که قباحت خامفروشی ریخته و شرایطی را تجربه میکنیم که برای گذران امور جاری کشور، باید متوسل به وامگیری داخلی و خارجی شویم، همگی علائم آن انحطاطی است که مشاهده میشود. در کتاب «اقتصاد ایران در دوران تعدیل ساختاری»، بنا به این ملاحظهها از عنوان اصرار و پافشاری بر سیاستهای نابخردانه تعدیل ساختاری به مثابه اصرار در پیشروی در باتلاق نام بردم و منظورم دقیقا همین روندی بود که با کمال تاسف اتفاق افتاده است.
آنچه نیروی محرکه اصلی ما در انتخاب این موضوع، برای جلسه فعلی است، این احتمال است که علیرغم بدخواهیهای کاسبان داخلی تحریم، مافیاهای بینالمللی هم در این زمینه نقش جدی دارند، چون تا زمانی که نااطمینانی وجود داشته باشد، انگیزه سرمایهگذاری دورمدت و مولد، در حدنصاب نخواهد بود و معنایش این است که چرخهای اقتصاد ایران، به جای اینکه روی تولید ملی بچرخد، قرار است روی واردات بچرخد. مطرح کردن لفظ درست کاسبان تحریم، نشاندهنده این واقعیت تلخ و غمانگیز است که با نهایت شرمندگی، ایرانیانی وجود دارند که در راستای حداکثرسازی منافع پست شخصی خودشان، ترجیح میدهند فلاکت و عقبماندگی به ملت و کشور تحمیل شود و ما از این شرایط تنشهای هزینهزا و نااطمینانآور خلاصی پیدا نکنیم. وقتی ما آنها را تقبیح میکنیم، معنایش تقدیس سیاست خارجی نیست.
واقعیت این است که برحسب آنچه ما درباره توافقنامه اخیر ایران و چین مطرح کردیم، سطوح بسیار نگرانکنندهای از ضعف بنیه اندیشهای در این توافقنامه وجود دارد که در جای خود درباره آن بحث کردیم و به واسطه ابعاد اهمیتی که این مسئله دارد، به زودی موسسه مطالعات دین و اقتصاد برای راهاندازی یک دوره آموزشی کوتاهمدت اقدام میکند که طول و عرض این مسئله را بهتر و بیشتر بشکافد؛ به امید آنکه تمام کسانی که مخاطب این بحث قرار میگیرند، با احساس وظیفه شرافتمندانه ملی، کاستیها و نقایص این توافق را به حداقل برسانند. وقتی میگوییم این توافق، کاستیها و کانونهای نگرانساز جدی دارد، عدهای فکر میکنند توافق، حسن و قبح ذاتی دارد. توافقها، حسن و قبح ذاتی ندارند، بلکه ابزار هستند و بر حسب اینکه این ابزارها تحت چه شرایطی، توسط چه کسانی و چگونه قرار است عملیاتی شود، مشخص میکند که از دل این توافق، برای کشور، خیر حاصل میشود یا شر. ما اجمالا میگوییم وجوه شرآلود احتمالی این توافق، از وجوه خیر آن، بیشتر به نظر میرسد. با کمال تاسف، در حدودی که مقامات مسئول در این زمینه سخن گفتهاند، ظن قویتر این است که آن ضعف بنیه اندیشهای، کار دست کشور خواهد داد. البته ما اصل اینکه با یک قدرت رو به رشد جهانی توافق کنیم تا همکاریهایی انجام دهیم، بسیار مفید و ضروری میدانیم اما خودمان را به غلط نیندازیم. این توافق، یک اتحاد استراتژیک با یک ابرقدرت نیست. من در ادامه و در قسمتهای پایانی بحثم، مجددا در این زمینه سخن خواهم راند.
ایران نیاز به تجارت دارد
وقتی به طور همزمان برای نجات ایران و برونرفت از این بحرانها فکر میکنیم، باید هم به وجوه اقتصاد سیاسی داخلی و هم اقتصاد سیاسی بینالمللی توجه کنیم. دلیل این امر، دستاورد ۱۰ هزار سال تاریخ مکتوب بشر است که توسط اقتصادشناسان بزرگ توسعه بررسی شده است. آنها با تکیه بر چنین ذخیره دانایی شگرفی به صراحت این نکته را مطرح کردند که حکومتها برای استمرار بقای خود با دو رقیب عمده روبهرو هستند: رقیب داخلی و رقیب خارجی. اگر حکومتها خطاهای فاحش کنند و با مردم فاصله پیدا نمایند و میان آنها بحران اعتماد جاری شود، هزینههای جاری کشور به اندازهای افزایش پیدا می کند که به فروپاشی حکومت منجر میشود. این بحث امروز و دیروز، و این کشور و آن کشور و این رژیم و آن رژیم نیست. این امر، برآیند مطالعه ۱۰ هزار سال تاریخ مکتوب بشر در مقیاس جهانی است. بنابراین اگر کسانی دوست دارند جمهوری اسلامی باقی بماند، باید سطح اندیشههای نازلی که این بحرانها را پدید آورده، بشناسند و با برخورد انتقادی فعال، وضعیت را ارتقا دهند.
مسئله بسیار مهم بعدی این است که کشور با رقبای خارجی روبهروست و اگر بنیه تولید ملی و روابط مردم با حکومتشان بیشتر از میزان مشخصی سقوط کند، این امر طمعِ طمعورزان خارجی را نیز بر میانگیزد. بنابراین هوشمندیهایی که ما برای مواجهه با این مسئله نیاز داریم، بسیار افزایش پیدا میکند چون با دو گروه مسائل بسیار پیچیده روبهرو هستیم. اینکه میبینید حتی در بین ایرانیان فراری، بیآبروترین آنها، به محض اینکه اندک سستی و ضعف در داخل پیدا میشود، تحرکشان بیشتر شده و رقبای خارجی و آنهایی که به تمامیت ارضی ایران، طمع دارند، خرج آنها را میدهند، از این قاعده رفتاری که ۱۰ هزار سال است بلاتغییر اعتبار دارد، برمیخیزد. پس ما باید هوشمندیهایمان را افزایش دهیم. این کار با پایان دهه ۱۳۹۰ نسبت به هر دوره دیگری، در تاریخ اقتصادی ایران، پس از پیروزی انقلاب، حساستر و حیاتیتر شده است. به این دلیل که ما بیش از ۷۰۰ میلیارد دلار، نزدیک به ۱۰۰۰ میلیارد دلار، در دهه ۱۳۹۰ و اندکی قبل از آن، هزینه کردیم، با این همه، برآیند رشد اقتصادی که در کشور، طی این ۱۰ سال اتفاق افتاده، نزدیک به صفر است و عواملی که نگرانکننده هستند، در ادامه این حلقه معنادار میشوند.
سقوط انگیزه های سرمایه گذاری در کشور
اینکه ما با سقوط انگیزههای تولیدی برای سرمایهگذاری روبهرو هستیم، اینکه با تزریق بیش از ۱۰۰۰ میلیارد دلار، طی یک دهه، اندازه جمعیت شاغلمان، تغییر محسوسی متناسب با آن منابع مادی و ریالی که هزینه کردیم، ندارد، اینکه بیسابقهترین امواج تورمی، بیسابقهترین امواج تزلزل و بیثباتی در اقتصاد کلان از کانال بیسابقهترین سطوح تضعیف ارزش پولی ملی را تجربه کردهایم، نشان میدهد اگر ما از دهه ۱۳۹۰ و آنچه که بر سر کشور آمد، عبرت نگیریم با چالشهای بسیار شکنندهآورتری روبهرو خواهیم شد. مسئولان محترم دولتی که گاه مشاهده میشود چقدر سهلانگارانه و ولنگارانه درباره عبارتهای کلیدی دارای پایه نظری در حیطه اقتصاد صحبت میکنند، باید حواس-شان باشد فقط در فاصله سال ۱۳۹۶ تا الان، نرخ ارز در ایران، چیزی بالغ بر شش برابر شده و برحسب آنچه در برخی ماهها بهویژه طی سه سال اخیر مشاهده شده، نرخ ارز به حدود ۱۰ برابر نرخ سال ۱۳۹۶ هم رسید. اگر کسانی ابعاد اهمیت و شدت تاثیرگذاری این مسئله در فراگیر کردن بحرانهای اقتصادی و اجتماعی در ایران را بدانند، متوجه خواهند بود ما هزینههای سنگین پرداخت خواهیم کرد. آنچه ذهن ما را در این زمینه درگیر کرده، این است که مانند تمام تجربههای تاریخی ایران در دوره پس از موج اول انقلاب صنعتی، یعنی از ربع پایانی قرن هجدهم تا امروز، همیشه انحطاطها در ایران، سه مرکز ثقل کلیدی داشته است و ما در هر سه اینها، شرایط بسیار خطیر و پیچیدهای را تجربه میکنیم و بنابراین باید سطح هوشمندیهای ملی بالا برود. ما باید از همه تاریخشناسان، علومسیاسیدانان، جامعهشناسان و روابط بینالمللدانان مدد بگیریم تا ذخیره دانایی کشور در این زمینه را به جد، با مسئولان کشور و مردم در میان بگذاریم تا به مسیرهای غیرقابل بازگشت نیفتیم. حیاتیترین مسئله در این زمینه، سقوط بنیه تولیدی، از بین بردن اعتماد تولیدکنندگان و از بین بردن انگیزههای سرمایهگذاری تولیدی است.
وقتی از این منظر، تجربههای تاریخی را نگاه میکنید، میبینید به محض اینکه ما با سقوط بنیه تولیدی روبهرو میشویم، بلافاصله مشاهده میکنیم سطح مشارکت مردم در سرنوشت خودشان کاهش پیدا میکند، سطح قابلیت حکومت در زمینه برعهده گرفتن وظایف کلیدی و کلاسیک خود که به آن امور حاکمیتی میگویند، به شدت سقوط پیدا میکند، سطح وابستگیهای ذلتآور به دنیای خارج افزایش مییابد و در این امر، نقطه عزیمت به واردات است اما بلافاصله به وجوه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ترجمه میشود و بهویژه تاریخ قرنهای ۱۹ و ۲۰ ایران، از این نظر، به شدت نیازمند واکاوی مجدد و عبرتگیری است.
Friday, 22 November , 2024