در سالهای گذشته نرخ بهره بانکی مقصد بسیاری از سرمایه گذاری ها بود تا جائی که تورم و رشد حجم نقدینگی بالاخره از قفس تک رقمی نگه داشته شدن رها شد و آثار تصمیم گیری های کلان و سیاست گذاری ها در نهایت خود را در تورم نشان داد. نرخ بالای بهره پول ها را از تولید به حبس شدن در بانک ها کشاند و این مسئله تنها رکود به همراه داشت و در اقتصاد رکود همراه تورم شد. در حال حاضر هزینههای تولید بالا رفته، مصرف خانوارها به دلیل افزایش قیمت ها کاهش پیدا کرده و در ابعاد کلان نیز مسئله کاهش شدید فروش نفت در کشور، درآمدهای دولت را با کاهش شدید و متعاقبا کسری بودجه روبرو کرده است. در این خصوص با دکتر فرشاد مومنی؛ استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی به گفت و گو پرداختیم.
واکاوی مجدد اقتصاد ایران در دهه ۹۰
وقتی از این منظر، تجربههای تاریخی را نگاه میکنید، میبینید به محض اینکه ما با سقوط بنیه تولیدی روبهرو میشویم، بلافاصله مشاهده میکنیم سطح مشارکت مردم در سرنوشت خودشان کاهش پیدا میکند، سطح قابلیت حکومت در زمینه برعهده گرفتن وظایف کلیدی و کلاسیک خود که به آن امور حاکمیتی میگویند، به شدت سقوط پیدا میکند، سطح وابستگیهای ذلتآور به دنیای خارج افزایش مییابد و در این امر، نقطه عزیمت به واردات است اما بلافاصله به وجوه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ترجمه میشود و بهویژه تاریخ قرنهای ۱۹ و ۲۰ ایران، از این نظر، به شدت نیازمند واکاوی مجدد و عبرتگیری است.
بحث بر سر این است که فساد در چارچوب این مناسبات، گسترش و تعمیق غیرعادی پیدا میکند و ترکیب اجتنابناپذیر شدن اتخاذ سیاستهای تورمزا با پدیده مشارکتزدایی از مردم در سرنوشت اقتصاد خودشان به خاطر سقوط بنیه سرمایهگذاری، کشور را به فقر، فلاکت، عقبماندگی و وابستگیهای ذلتآور دچار میکند. این، چیزی است که طی بالغ بر ۲۵۰ سال گذشته، بدون استثنا همیشه در ایران، مشاهده شده که با سقوط بنیه تولید ملی، آن پیامدها اجتنابناپذیر میشوند. مسئله اساسی این است که سقوط بنیه تولید ملی، بیش از هر چیز، تابعی از میداندادن به جولانهای نابخشودنی، به رباخوارها، دلالها و وارداتچیها و تاجرباشیهاست. شما از این نظر، میتوانید کتاب «تاریخ اقتصادی ایران» چارلز عیسوی را ملاحظه کنید. در این کتاب به وضوح نشان داده، این مناسبات که از دل تضعیف ارزش پول ملی و سرخورده شدن مولدها پدیدار شده، چگونه بازار رباخوارها، سوداگرها و وارداتچیها را گرم کرده اما مردم را به فقر و فلاکت انداخته و تولیدکنندگان را دچار عسرتهای وحشتناک کرده است. بنابراین از این دریچه، پیوندی بین سیاستهای تورمزا، تضعیف ارزش پول ملی و سرخورده شدن بخشهای مولد و ظهور آن تجربهها وجود دارد.
در دهه ۱۳۹۰ که به درستی به عنوان دهه از دست رفته اقتصاد ایران معاصر نام گرفته، از یک طرف علائم بسیار نگرانکنندهای را در این زمینهها مشاهده میکنیم و از طرف دیگر با سلطه غیرمتعارفی که غیرمولدها حتی در فضای رسانهای ما پیدا کردهاند، مواجه هستیم. حتی آن سلطه، از علائم بسیار تکاندهنده و نگرانکنندهای از تسخیرشدگی ساختار قدرت نیز حکایت میکند؛ یعنی بعضی جاها، به عنوان متخصص اقتصاد سیاسی، میبینید حکومتگران بهویژه در دولت و مجلس، اگر فقط دغدغه بقای خودشان را هم میداشتند، یکسری کارها را نباید انجام میدادند اما دارند انجام میدهند. این سلطه غیرمتعارف، نشاندهنده این است که این سلطه، ترجمان فرهنگی و اندیشهای پیدا کرده و اگر یک نفر در این مملکت یک کلمه برخلاف منافع این غیرمولدها حرف بزند، در رسانههای خاص بمباران میشود. از طرف دیگر، اگر یک مقام مسئول یا نمایندهای، کوچکترین کاری در جهت مطامع آنها انجام دهد یا عزل میشود یا از چشم میافتد. بنابراین اینها نکاتی است که نشان میدهد چقدر باید هوشمندیهایمان را بالا ببریم.
تجربه دهه ۹۰ دلال زایی بود
رئیس محترم بانک مرکزی در آن نشست، نکاتی را گفت که این نکات، حکایت از این دارد که ما از دو تجربه دهه ۱۳۹۰، عبرت نگرفتهایم و دوباره میخواهیم پشت به تولید و رو به مفتخورها، دلالها و رباخورها حرکت کنیم. اگر اینطور باشد و جنبه معرفتی غلبه داشته باشد، ایشان و تمام معاونان و مشاورانشان را به آن عبارتهایی که در آن جلسه مطرح کردند، فرامیخوانم. ایشان چند بار اشاره کردند بانک مرکزی به شدت با سرکوب نرخ ارز مخالف است. منظور از این عبارت، میتواند چیزهای دیگر و یا بسترسازی برای امواج جدید جهش دادن به نرخ ارز و تحمیل فقر، فلاکت و عقبماندگی مردم و کشور باشد. بنابراین در نهایت شفقت، هشدار میدهیم در این زمینه روشنگری کنند. وقتی میگویند اگر امکانات ارزی در اختیارمان قرار گیرد، ارزپاشی نمیکنیم، این امر میتواند احتمالش این باشد که به همان سبکی که در دهه ۱۳۹۰ بارها تجربه شده، مقصودشان، متوقف کردن برخی تزریقها در مورد نیازهای حیاتی مردم، بسترساز اثرگذاری روی انتظارات مردم و در نهایت این امر، بسترساز جهش نرخ ارز باشد.
نکته بسیار شگفتانگیز و قابل تامل دیگر ایشان این است که گفتهاند ما نمیگذاریم قیمت ارز از میزانی پایینتر بیاید و در مقام توجیه آن، نگفتهاند این امر چگونه بنیه تولید کشور را بالا میبرد و اگر نگذارند نرخ ارز پایین بیاید، چگونه کیفیت زندگی مردم را میتوان بهبود داد. به گفته آقای همتی، نمیگذاریم نرخ ارز پایین بیاید چون خطر خروج سرمایه پیدا میشود. در حالی که وقتی تحولات دادههای رسمی مربوط به خروج سرمایه را در کشور نگاه میکنید، میبینید واقعیت، دقیقا برعکس است و اتفاقا پافشاری بانک مرکزی و سایر اجزای مدیریت اقتصادی کشور به دلارهای با قیمت بالا، بزرگترین نیروی محرکه خروج سرمایه بوده است.
وقتی گزارش اتاق تهران میگوید در دهه ۱۳۹۰ که ما با آشوبهای جهشهای مکرر نرخ ارز روبهرو بودیم، فقط بر اساس دادههای رسمی، حدود ۱۰۰ میلیارد دلار خروج سرمایه مادی داشتهایم، کاملا با فرمایش ایشان، مغایر است. دادههای رسمی نشان میدهد خروج سرمایه کالایی طی سالهای ۱۳۹۷ تا ۱۳۹۹ که ما با جهش بیسابقه نرخ ارز روبهرو بودیم، تقریبا دوبرابر میانگین ۱۰ ساله قبل از این دوره بوده است. آنچه بارها و بارها در رسانهها مطرح شده، این است که دقیقا در دوره جهش قیمت نفت، مسابقه جنونآمیز خرید ملک در ترکیه، گرجستان، امارات و… مشاهده میشود. این امر، حکایت از این دارد که اگر مسئله، فقط اندیشهای است، برداشتهای ایشان درست در نقطه واقعیت قرار دارد و نیازمند اصلاح است. درباره این خطاهای تحلیلی فاجعهآمیز و تناقضهای پرشمار در فرمایشات ایشان در آن جلسه، شاید بتوان سه ساعت صحبت کرد. مثلا یکی از نکات افتخارآمیز خودشان را این موضوع مطرح کردند که ما از طریق فروش اوراق به شیوههای مختلف، اقدام کنترلی موثر بر تورم را اعمال کردیم در حالی که وقتی که به مناسبت فصل بودجه، دیالوگی بین من و رئیس محترم سازمان برنامه و بودجه پدیدار شد، عرض کردم کارهایی که شما میکنید، به طور مشخص پنج کار است که با ژست اینکه میخواهید پول پرقدرت چاپ نکنید، مطرح میشود اما نهایتا به انتشار پول پرقدرت، منجر میشود. همچنین این اقدامات، ۱۰ نوع تالی فاسدهای فاجعهآمیز ضدتوسعهای دارد. در آنجا با جزئیات، تمهیدات لازم را درباره مواردی که این همه تبلیغات توخالی درباره آن ارائه میشود، مطرح کردم. اگر مسئله، فقط معرفتی است، به صورت مناظره مستقیم یا گفتوگوی غیرمستقیم، سعی میکنیم این دوستان را از خطا بیرون بیاوریم.
پیش فروش نفت در شرایط کسری بودجه
ما در جلسه با رئیس سازمان برنامه و بودجه، نشان دادیم تمهیداتی مانند فروش اوراق بدهی، انتشار اوراق مشارکت، دستاندازی به منابع صندوق توسعه، انتشار اوراق پیشفروش نفت و فشار دولت به بانکهای دولتی برای برعهده گرفتن برخی وظایف حاکمیتی مالی دولت، همگی نهایتا به انتشار پول پرقدرت میانجامد با این تفاوت که ابزاری برای پنهان کردن کسری بودجه واقعی دولت و حساسیتزدایی از مجلس برای اهتمام جدی به کنترل هزینههای ناموجه، پرفساد و ناکارآمد حکومتی است.
به طور مشخص در آن حیطههایی که به بانک مرکزی مربوط میشود، در مورد فروش اوراق بدهی، مانور تبلیغاتی دادند. البته اینکه رئیس بانک مرکزی، این موارد را ندانند، خیلی مایه شرمندگی من است! کافی است به گزارش روابط عمومی بانک مرکزی مراجعه کنند که کارنامه فروش اوراق بدهی را تا هفته منتهی به ۱۸ آذر ۱۳۹۹، منتشر کرده است. در این گزارش، به صراحت گفته شده، طی تقریبا کمتر از ۹ ماهه اول ۱۳۹۹، بانک مرکزی، طی ۲۸ مرحله حراج اوراق بدهی، بیش از دوسوم این اوراق را به بانکها فروخته است؛ یعنی آن کلیشههایی که با نگاه ترجمهای و تقلیدی از بازار کشورهای صنعتی گفته میشود، نسبتی با واقعیتهایی که در ایران جریان دارد، ندارد. خود روابط عمومی بانک مرکزی میگوید بیش از دوسوم این اوراق توسط بانکها خریداری شده که معنایش جهش فزاینده بدهی دولت به سیستم بانکی است. در همان گزارش میگوید تا شهریور ۱۳۹۹، بدهی دولت به سیستم بانکی، از مرز ۳۵۷ هزار میلیارد تومان گذشته؛ گویی عملا این دولت است که از بانک مرکزی قرض میگیرد و همان کارکرد انتشار پول پرقدرت را به اقتصاد ایران تحمیل میکند.
عین همین مسئله در مورد عملیات به اصطلاح بازار باز نیز دیده میشود که رئیس بانک مرکزی بار دیگر، در رویکرد کلیشهای، تقلیدی و ترجمهای گزارش میدهد که تا ۲۰ آذر ۱۳۹۹، خود بانک مرکزی، طی سه مرحله عملیات بازار باز، اقدام به خرید ۱۳ هزار و ۷۰۰ میلیارد تومان اوراق بدهی از بانکها کرده است؛ یعنی در گام اول، بانکها، اوراق بدهی میفروشند و بعد بانک مرکزی، آن را از بانکها میخرد که عملا بخشی از بدهی دولت به بانکها به بانک مرکزی منتقل میشود و خود دولت از بانک مرکزی قرض میگیرد و به همین خاطر، آن کارکردهای انتظاری از انتشار پول پرقدرت در سال ۱۳۹۷ مشاهده میشود؛ یعنی هم با رشد پایه پولی مواجه هستیم و هم با رشد نقدینگی و هم با رشد تورم. از این قبیل مطالب که در آن خطاهای تحلیلی فاحش وجود دارد، متاسفانه، پرشمار است. میتوانم حدود یک ساعت درباره بیپایه بودن مطالبی که رئیس بانک مرکزی، راجع به مفهوم سرکوب نرخ ارز مطرح کرده، صحبت کنم. واقعا در این سرزمین ما با پدیدههای غیرمتعارف روبهرو هستیم.
در سرزمینی که در عرض کمتر از چهار سال، قیمت ارز بین ۶ تا ۱۰ برابر افزایش پیدا کرده، مقام پولی که بنا به تعریف، وظیفهاش صیانت از ارزش پول ملی است، میگوید با سرکوب نرخ ارز مخالفم! مفهوم سرکوب در ادبیات علم اقتصاد، حساب و کتابی دارد، مطرحکنندگان آن مشخص هستند و آنچه غمانگیز است این است که حداقل کاش رئیس بانک مرکزی، مقالات قائممقام خودش را که با هم در دانشگاه تهران، همکار هستند، مطالعه میکرد. قائممقام ایشان در سال ۱۳۸۸ مقاله نوشتند که آن چیزهایی که درباره سرکوب نرخ بهره یا قیمتهای کلیدی در ایران مطرح میشود، هیچگونه نسبتی با آنچه در کشورهای صنعتی و اقتصادشناسانی مثل مککینون، شاو و دیگران مطرح کردند، ندارد. اگر خود ایشان فرصت نمیکنند مبانی را ببینند، حداقل مقاله همکار و قائممقام خودشان را ببینند و از این عبارتها به کار نبرند! این بازارگرایی مبتذل که در ایران جریان دارد، واقعا مفاهیم را هم به ابتذال کشانده است. اگر کتاب «ثروت ملل» اسمیت را بخوانید، متوجه میشوید چقدر غمانگیز است که چه فرصتطلبیها، فسادزاییها و رانتجوییهای کثیفی در ایران به نام بازار و قیمتهای بازاری در جریان است. باز هم تاکید میکنم آنقدر که جنبه معرفتی دارد ما میتوانیم توضیح دهیم ولی وقتی پشت پستو با سران سه قوه صحبت میکنند که ویژگی مشترکشان، علیرغم همه محاسنشان، این است که هیچ صلاحیت تخصصی در قلمرو علم اقتصاد ندارند، در آنجا نمیتوانیم کاری کنیم اما الان در ساحت عمومی میگوییم اگر ایشان صلاح دانست یا جرات کرد که رودررو مناظره کنیم، بسیاری چیزهای دیگر که مبتنی بر گزارشهای بانک مرکزی است، به این نکات اضافه خواهیم کرد تا معلوم شود واقعا در این مملکت چه خبر است.
Friday, 22 November , 2024